یک تصمیم تازه.... - روزهای من
برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش ، شاید خوشبختی منتظر خندیدن توست . . . . . . . ناخدایی که نمیداند مقصدش کجاست ، هر بادی برایش باد مخالف است . . . . . . . حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند. . . .


ارسال شده توسط معین در 89/7/30:: 1:23 صبح

امروز دیگه تصمیم گرفتم که تو صحبت کردنم دقت کنم.همیشه که نباید توی جمع من فقط صحبت کنم یا اینکه من فقط سعی کنم همه رو بخندونم چون اینطوری ممکنه یهو یه حرفی بزنم که بقیه یا کسی که دارم باهاش صحبت میکنم از حرفم ناراحت شه ولی در صورتی که من اصلا منظوری نداشتم از حرفم

امروز اخه این اتفاق افتاد واسم اونم به بد ترین وضع ممکنه.نه برای اینکه کسی رو ناراحت کردم از اینیکه کسی رو ناراحت کردم که اصلا نمی خوام ناراحت شه یا لا اقل از دست من ناراحت نشه چون من اونو خیلی دوستش دارم و فقط دوست دارم خوشحالیشو ببینم..

نمی دونم چرا این تازگی ها چند مرتبه از دستم ناراحتش کردم یا اینکه فکر می کنم ازم ناراحت شده.نمی دونم اشکال از منه یا اینکه اون روی کارها و اخلاق من حساس شده ولی اصلا نمی تونم با خودم کنار بیام که اونو از قصد از دست خودم ناراحت کنم یعنی اصلا فکر کنم نتونم این کارو بکنم ولی این چند وقت ناخواسته از دستم ناراحت شده ولی هنوزم می دونم که اون منو می بخشه اخه خدا یه صبر و تحملی بهش داده که با وجود مشکلاتی که می دونم داشته و اذیت های هر از چند گاه من باز اکثر اوقات به روم نمی یاره و همیشه می خنده واسه همینه که میگم صبرش زیاده و من و کارامو تحمل می کنه.خیلی دوست دارم مسکن من.....

 نمی دونم این که می خوام تصمیم هایی رو بگیرم که هم خودم ازیت نشم هم اینکه کسی رو ناراحت نکنم چقدر نظر اونایی که من و اخلاق منو میشناسن رو  نسبت به من عوض می کنه ولی الان به نظرم باید یه سری از اخلاقامو بزارم کنار فکر کنم واسم بهتره.

کمکم کن ......


کلمات کلیدی :

خدمات وبلاگ نویسان