مهر 89 - روزهای من
برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش ، شاید خوشبختی منتظر خندیدن توست . . . . . . . ناخدایی که نمیداند مقصدش کجاست ، هر بادی برایش باد مخالف است . . . . . . . حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند. . . .


ارسال شده توسط معین در 89/7/30:: 1:23 صبح

امروز دیگه تصمیم گرفتم که تو صحبت کردنم دقت کنم.همیشه که نباید توی جمع من فقط صحبت کنم یا اینکه من فقط سعی کنم همه رو بخندونم چون اینطوری ممکنه یهو یه حرفی بزنم که بقیه یا کسی که دارم باهاش صحبت میکنم از حرفم ناراحت شه ولی در صورتی که من اصلا منظوری نداشتم از حرفم

امروز اخه این اتفاق افتاد واسم اونم به بد ترین وضع ممکنه.نه برای اینکه کسی رو ناراحت کردم از اینیکه کسی رو ناراحت کردم که اصلا نمی خوام ناراحت شه یا لا اقل از دست من ناراحت نشه چون من اونو خیلی دوستش دارم و فقط دوست دارم خوشحالیشو ببینم..

نمی دونم چرا این تازگی ها چند مرتبه از دستم ناراحتش کردم یا اینکه فکر می کنم ازم ناراحت شده.نمی دونم اشکال از منه یا اینکه اون روی کارها و اخلاق من حساس شده ولی اصلا نمی تونم با خودم کنار بیام که اونو از قصد از دست خودم ناراحت کنم یعنی اصلا فکر کنم نتونم این کارو بکنم ولی این چند وقت ناخواسته از دستم ناراحت شده ولی هنوزم می دونم که اون منو می بخشه اخه خدا یه صبر و تحملی بهش داده که با وجود مشکلاتی که می دونم داشته و اذیت های هر از چند گاه من باز اکثر اوقات به روم نمی یاره و همیشه می خنده واسه همینه که میگم صبرش زیاده و من و کارامو تحمل می کنه.خیلی دوست دارم مسکن من.....

 نمی دونم این که می خوام تصمیم هایی رو بگیرم که هم خودم ازیت نشم هم اینکه کسی رو ناراحت نکنم چقدر نظر اونایی که من و اخلاق منو میشناسن رو  نسبت به من عوض می کنه ولی الان به نظرم باید یه سری از اخلاقامو بزارم کنار فکر کنم واسم بهتره.

کمکم کن ......


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/7/28:: 5:58 عصر

سلام....

 

امروز نمیدونم چرا حالم زیاد خوب نیست.یعنی راستشو بگم چند روز که حالم خوب نیست.وقتی یه اشتباهی میکنم(که معمولا هر چند وقت یه گندی میزنم) یا اینکه کسانی رو که دوستشون دارم رو از خودم می رنجونم اینطوری میشم.هر بارم که یه اشتباهی میکنم به خودم میگم که این اخرین باره ولی نمی دونم که چرا ناخواسته دوباره یه اشتباه میکنم.


این دفعه که واقعا خودمم نمی دونم که چرا همچین اشتباهی رو کردم چون این بار کسی رو از خودم رنجوندم که اصلا نمی خوام ناراحتی اونو ببینم واسه همینم خیلی از خودم عصبانیم .


کلا این چند روز با خودم همش فکر میکنم که چرا یهو یه کاری میکنم که بعدا افسوس اونو بخورم که چرا تو اون موقع این کارو کردم.نمی دونم تجربه کردین یا نه ولی خیلی ادم رو اذیت می کنه مخصوصا کسانی رو که وقتی ناراحت می شن خودتم ناراحت میشی.
نمی دونم شاید این به خاطر کم تجربه گی منه که اگر اینصوری باشه خیلی افسوس میخورم که الان که باید تجربه داشته باشم هیچ تجربه ای ندارم ولی اینکه بخوام اشتباهامو بندازم گردن نداشتن تجربم چیزه مسخره ای میشه نه.  کلا به سرم زده که فکر میکنم نکنه که یهو مغزم هنگ میکنه یا به قول یکی از اساتید دچار کمای انی میشه .خلاصه که ذهنم مشغول شده دیگه.هر چی هم میخوام بی خیال شم یهو باز به سرم میزنه و باز میرم تو فکر.نمنی دونستم خودم که اینقدر کلیدم تو مسایل.
ولی حلش میکنم خودم یعنی باید درستش کنم .


راستی امروزم یه کسی رو دیدم که کلا تازگی ها می بینمش یاد ترم پیش می یفتم و اینکه چرا رفاقتی که نباید از اول باهاش شروع میکردم رو شروع کردم.سریع باهاش داداش شدم و طبق معمول لطمه شو  هم خوردم
الانم دارم اهنگ گوش میدم و این یادداشتم رو مینویسم.


اگر نوشتنم بده ببخشید بعدا خوب میشه.برم یه چیزی درست کنم بزنم بر بدن که خیلی گشنمه
برمیگردم باز...


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/7/27:: 1:12 صبح
...سلام

     این اولین نوشتمه توی بلاگم.همین امشب یهو تصمیم گرفتم که الان که تنها دارم زندگی میکنم اتفاق های خوب و بدی که واسم رخ میده رو بنویسم که هم ثبت شه یه جایی هم اینکه اگر دلم گرفت بتونم یه جایی حرفای دلمو بگم.

البته اینو بگم که تا به حال اصلا این کارها رو نمیکردم که بخوام چیزی ...بنویسم ولی هیچ وقت برای تازه شدن دیر نیست   نه

من کلا ادمی هستم که توی جمع بودن رو دوست دارم و اونایی که منو میشناسن میدونن که چه قدر شوخم و به قول بهترین دوستم لوووووووسم.واسه همینم هست که الان که تنها دارم زندگی میکنم واسم سخته .شاید این حرفی که میزنم مسخره باشه ولی سخته واسم دیگه اینکه همدمم تو خونه دیوار و ... باشه.واسه همینم این بلاگ رو درست کردم که حرفامو لا اقل به یکی بگم.

تلاشمو میکنم که چیزهایی که واسم رخ میده رو بنویسم فکر میکنم بعدا اگر بشینم خودم بخونم کلی خاطرات خوب و شاید بد واسم زنده شه.شایدم این باعث شه یکم رو کارایی که میکنم فکر کنم تا بفهمم چرا اشتباه کردم یا اینکه چرا کسی رو از دست خودم رنجوندم.

...تلاشمو میکنم و میدونم هیچ وقت برای تازه شدن دیر نیست


کلمات کلیدی :

خدمات وبلاگ نویسان