روزهای من
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش ، شاید خوشبختی منتظر خندیدن توست . . . . . . . ناخدایی که نمیداند مقصدش کجاست ، هر بادی برایش باد مخالف است . . . . . . . حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند. . . .


ارسال شده توسط معین در 89/9/22:: 11:50 عصر

 

رمانتیک:

                تو رو هر روز می بینم

              با اینکه رفتی از پیشم

              من دیوونه بی چشمات

              دارم دیوونه تر می شم

              هنوز امیدوارم که تو برگردی به این خونه

              به شوق دیدنت خونه تا برگردی چراغونه

              صدات کردم که برگردی

              همه گفتن که دیوونست

              اره ...

              دیوونه بودم که هنوز عکست تو این خونست

              چراغ خونه خاموشه

              تموم شهر تاریکه

 

                         منو باش فکر می کردم ته قصه رمانتیکه ...

           

              دیگه این اخر قصه ست

              محال دیگه بر گردی

              فقط ای کاش میگفتی

              چرا تنها....     سفر کردی 

              صدات کردم که برگردی

              همه گفتن که دیوونست

              اره...

              دیوونه بودم که هنوز عکست تو این خونست

              چراغ خونه خاموشه

              تموم شهر تاریکه

                     منو باش فکر می کردم ته قصه رمانتیکه ...          

 

 

 

 

              


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/8/17:: 6:34 عصر

 

 

Dont love me"

Tell me why you"re crying...
Of happiness.
And why are you drowning?
for loneliness
Tell me why you take my hands so strongly, and let your
thoughts carry you away

I love you so much
And why is that?
Crazy stubborn person, stop doubting it any longer
Even though in the future there will be a huge wall
I"m not afraid, I want to fall in love

Dont love me, because you think that
I may appear different
You dont think its right
For us to see time go by together?
Dont love me, I understand
the lie that it would be
If your love, I don;t deserve, dont love me,
just stay another day

Dont love me, because I am lost,
Because I changed the world,Because its destiny
Because it can"t be, We both are like a mirror,
And you would be my own reflection
Don"t love me, you would be dying
Within a war full of regrets,dont love me to be on this
Earth, I would like to throw your enormous love
thru the blue sky.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/8/12:: 11:37 عصر

 

بالاخره چیزی که این چند وقت خیلی منو ازیت میکرد امشب اتفاق افتاد.اینکه کسی رو که خیلی دوستش دارم بهم بگه که نمی تونه باهام باشه.نمی دونم کسی اصلا نوشته های منو می خونه یا نه ولی من مینویسم چون فقط اینو می دونم اگر ننویسم سبک نمیشم.

میخوام بنویسم تا هر وقت اومدم یه نگاهی به کارای خودم بکنم امشب رو یادم بیاد.نمی دونم تا به حال این حسی رو که امشب من پیدا کردم رو حس کردین یا نه ولی اینو فقط میدونم که از اینکه چرا یه رابطه به اینجا می رسه ادم ازیت میشه.نمی دونم شاید من به درد اینکه کسی رو دوست داشته باشم نمی خورم.شاید اینکه انتظاراتی که کسی که ادم دوستش داره نمی تونم فراهم کنم ولی اینو فقط فهمیدم که اینکه میگن دل ادم عوض مغزش بعضی اوقات عمل میکنه واقعیت داره.الان دارم به این فکر میکنم که چرا فکرم اصلا تو کار دلم تو این چند وقت دخالت نکرده.

 

از امشب باز من موندم و تنهایی هام توی ساری.نمی دونم چرا نا خود اگاه اشک تو چشمام جمع میشه .من تازه اینکه یکی رو واقعا دوست داشته باشم رو تجربه کرده بودم تمام لحظات این چند وقته برای همیشه تو ذهنم می مونه.میدونم که میمونه چون واقعا زندگی واسم یه معنی دیگه داشت.لحظه به لحظه ی اون واسم خاطرست واسه همینم او لحظات خوب رو توی همون دلم نگه می دارم و اونایی که ازیتم میکنه یا بهتر بگم لحظاتی که وقتی یادم می یاد از خودم و اینکه چرا اینتور رفتار کردم که بخواد یه خاطره بد تو ذهنم باشه رو مرور می کنم که دیگه همچین اشتباهی رو نکنم.

هر چی با خودم دارم فکر میکنم می بینم که نمی تونم کس دیگه ای رو به این اندازه دوست داشته باشم چون به قول یکی:((اولین همیشه تو ذهنت میمونه)).دیگه به اینکه بخوام یه رابطه تازه رو با کسی شروع کنم فکر نمی کنم چون اول اینکه می دونم اگر رابطه تازهای بخوام شروع کنم نمی تونم میدونم که نمی تونم بعدشم اینکه نمی خوام لحظات امشب بازم برام تکرار شه.

 

می دونم اینکه بخوام فکر کنم و هی بخوام خاطرات رو مرور کنم هیچ چیزی عوض نمی شه فقط خودم رو ازیت میکنم واسه همینم باید کم کم بهش فکر نکنم .سخته واسم اخه دیگه خودم رو نمی تونم گول بزنم ولی چاره ای ندارم.

 

میخواستم بخوابم که شاید حالم بهتر شه ولی نتونستم حرفامو نزنم.الان یه کم راحت تر شدم.راستی یه سر به کلوب سر زدم (جامعه مجازی ایرانییان) طالع روزم رو دیدم یه کم که فکر کردم دیدم راست میگه بنده خدا اینکه از ادم هایی که تو زندگیت میان درس بگیر و بی تفاوت از کنارشون رد نشو.

دیگه الان چارهای جز خوندن درس تو این ساری خراب شده ندارم.هم اینکه به همی نشون بدم می تونم و مهمتر اینکه جلوی اینکه بخوام فکر کنم و به خودم سختی بدم رو میگیره.فردا می رم گرگان دیگه از یکشنبه باید شروع کنم.باید بتونم این کار رو بکنم

 

خدایای شکرت.خدایا شکرت به خاطر همی چی.هییییییییییییییی

اینم از امشبم

فعلا


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/8/11:: 5:12 عصر

امروز تصمیم گرفتم که برم دفترچه ازمون ارشد رو بگیرم که لعدش بشینم بخونم در ساشو که اگرچه ازمایشی می خوام امتحان بدم ولی یه امادگی داشته باشم.

 

امروز از دانشگاه که داشتم بر میگشتم خونه یکی از بچه های دانشگاه رو دیدم که ترم ژیش زیاد می دیدمش ولی این ترم اولین بار بود که می دیدمش.حسام رو دیدم .تا منو دید گفت چیه تو خودتی قبلا ژدر منو در مییاوردی از بس شوخی میکردی.نمی دونم چی باید بهش میگفتم ولی اینکه تو بر خورد اولش این حرف رو بهم زد تازه اونیم که زیاد باهاش دم خور نبودم اینو فهمیدم که واقعا نمی تونم ناراحتیم دل تنگیم و... رو راحت از کسی ژنهون کنم.میدونم بده اینکه یه مشکلی ادم داشته باشه ولی نتونه تو ظاهر نشون نده.

دیشب با کسی که خیلی دوستش دارم حرف زدم نمی دونم این چند وقته چرا اینقدر بد اخلاق و گیر و مزخرف شدم.اون رو هم کلی ازیت کردم.دیشب که حرف زدم تا ساعت سه نتونستم بخوابم داشتم فکر میکردم چون قرار بود که به کارایی که این چند وقته کرده بودم فکر کنم.خیلی از خودم و کارام بدم اومد نمی دونم که میشه جبران کرد.من تمام تلاشمو میکنم که بتونم این کارای این چند وقتمو جبران کنم.خدا کنه اونم بدونه که این کارام از قصد نبوده فکرم مشغول میشه همیشه گند میزنم.

 

خدایا میخوام کمکم کن.کمکم میکنی یا ولم کردی....


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط معین در 89/8/4:: 11:40 عصر

نمی دونم چرا دلم گرفتست ولی شاید نمی خوام به خودم بقبولونم که از خودم خسته شدم.از کارام واشتباهام و... واسه همینم فکر کردم که واسم بهتره که دیگه حرف فقط نزنم اگر مرد عملم ژس باید یه جایی یه زمانی بالاخره به خودم و به اونایی که روم حساب باز کردن ثابت کنم که میتونم.

 

خودم میدونم که می تونم یعنی حتما می تونم واسه همینم از فردا که تا 30 رقیقه دیگه شروع میشه باید تصمیم های قشنگی که همیشه دوست دارم بهشون برسم رو عملی کنم.از فردا مثل بچه های خوب درسم رو می خونم کارام رو قبل از اینکه انجام بدم روشون فکر می کنم که با کارام و حرفام دیگه کسی رو از دست خودم ناراحت نکنم.

 

خدایا کمکم کن که روز 5 مهر امسال واقعا همون شروعی باشه که منو از این خواب غفلتم بیدار میکنه.دیگه این بار می خوام شروع کنم  خدایا کمکم کن

 

واقعا خسته شدم.شاید یه مدت کسی نتونه منو تحمل کنه ولی خودمم نمی دونم باید چه کار کنم.شاید اگر برای هدفام تلاش کنم خوب شم

کمکم کن.....


کلمات کلیدی :

خدمات وبلاگ نویسان